ایام شهادت امام رضا (علیه السلام) بود. چند سالی است به هر طریقی که ممکن است سعی کردهام این ایام را در مشهد باشم. البته سعی به تنهایی کافی نیست، باید دعوت هم صورت گیرد. این بار هم قسمت و توفیق شد که به پابوسی مشرف شوم.
- ۰ نظر
- ۲۶ شهریور ۰۴ ، ۰۰:۱۹
ایام شهادت امام رضا (علیه السلام) بود. چند سالی است به هر طریقی که ممکن است سعی کردهام این ایام را در مشهد باشم. البته سعی به تنهایی کافی نیست، باید دعوت هم صورت گیرد. این بار هم قسمت و توفیق شد که به پابوسی مشرف شوم.
نیل با آن عظمت خشکیده بود. گویی عذاب نازل شده است. بی آبی و قحطی مصر را بیچاره کرده بود تا جایی که کودکان از تشنگی جان به لب شده بودند. بزرگان، یاران و لشکریان فرعون گرد هم آمدند و تصمیم گرفتند که این موضوع مهم را به فرعون بگویند و از او که خداوندگارشان بود، درخواست کمک کنند.
نیروهای مسلح همیشه پاسبان و نگهبان هر کشور و ملتی هستند که گاهی اوقات قدر این نعمت را نادیده می گیریم. اما در شرایط جنگی این نعمت بیشتر خودش را به ما نشان می دهد. حال که در وسط جنگ هستیم شاید کمترین کار، دعا برای نیروهای مسلح و نظامی باشد. پس می گوییم:
کتاب شازده کوچولو را شاید همگی شنیده، خوانده و یا پادکست آن را گوش کرده باشیم. این بار که برای چندمین بار آن را میخواندم، قسمتهایی از آن برایم جالب بود که تاکنون با دقت به آن توجه نکرده بودم.
همه ما صدای "کوکو کوکو" را شنیدهایم. شاید بیشتر از هر پرندهای، صدای فاخته در ذهن ما حک شده باشد. این صدا همیشه در گوش ما میپیچد، حتی وقتی که در خیابان قدم میزنیم یا کنار پنجرهای نشستهایم. این که همگی صدای فاخته را میشناسیم، یعنی این که این صدا برای ما آشناست. اما شاید هیچگاه از خود نپرسیدهایم که این "کوکو" به چه معناست؟ (البته غیر از معنای کوکویی که غذاست 😉)
امروز برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم. برای پرداخت در صف ایستادم. انتظار در صفها فرصتی است برای فکر کردن و دقت به جزئیات اطراف. در همین حین، نگاهم به دیوار آن طرف فروشگاه افتاد. تابلویی کوچک، اما پرمفهوم آنجا بود. روی تابلو نوشتهای توجهام را به خود جلب کرد:
چشم باز کردم و از خواب بیدار شدم. نگهبانِ زندان اندکی غذا برایم گذاشته بود. با اینکه خیلی گرسنه بودم ولی تمایلی به غذا نداشتم. دلم گرفته بود. غل و زنجیر اذیتم می کرد. این روزها زندان و قید و بند خیلی بر من سخت می گذشت. البته که قبلا هم در راه مبارزه با ظلم و جور طاغوت به زندان افتاده بودم و آزاد شده بودم. ولی این بار به ستوه آمده بودم.
نمیدانم از چه زمانی و به چه طریقی اولینبار اسم تو را شنیدم و با تو آشنا شدم. واژه «پدر موشکی ایران» را شاید همه شنیدهاند؛ اما چقدر تو را و این واژه را میشناسند. حتی میدان شهید طهرانی مقدم را هم شنیدهایم و بارها از آن عبور کردهایم اما...
گوش یکی از مهمترین و پیچیدهترین اعضای بدن انسان بهحساب میآید که وظیفه اصلی آن شنیدن است. در کنار این وظیفه مهم، وظایف دیگری نیز مانند اعلام موقعیت به مغز و ایجاد تعادل در مغز بهوسیله گوش و مخچه، وجود دارند. در گوش میانی مایعی قرار گرفته که کار آن ایجاد تعادل در سر و بدن خواهد بود. در این مایع چند سنگریزه کوچک وجود داشته که اگر دچار جابهجایی شوند دچار سرگیجه و عدم تعادل خواهیم شد.