سبک‌بار شوید تا به مقصد برسید. امیرالمومنین (علیه‌السلام)
ادم بزرگ‌ها و اعداد | درسی از شازده کوچولو

ادم بزرگ‌ها و اعداد | درسی از شازده کوچولو

کتاب شازده کوچولو را شاید همگی شنیده، خوانده و یا پادکست آن را گوش کرده باشیم. این بار که برای چندمین بار آن را می‌خواندم، قسمت‌هایی از آن برایم جالب بود که تاکنون با دقت به آن توجه نکرده بودم.

قسمتی از کتاب شازده کوچولو:

آدم بزرگ ها عاشق عدد و رقم اند. وقتی باآننها از یک دوست تازه تان حرف بزنید هیچ وقت از شما درباره چیزهای اساسی‌اش سوال نمی کنند. هیچ وقت نمی پرسند: آهنگ صداش چطور است؟ چه بازی هایی را بیشتر دوست دارد؟ پروانه جمع می کند یا نه؟

در عوض می پرسند: چند سالش است؟ چند تا برادر دارد؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر حقوق می گیرد؟ و تازه بعد از این سوال هاست که خیال می کنند طرف را شناخته اند.

اگر به آدم بزرگ ها بگویید یک خانه قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجره‌هاش غرق شمعدانی و بامش پر از کبوتر بود، محال است بتوانند مجسمش کنند. باید حتما به آنها گفت یک خانه صد میلیارد تومانی دیدم تا صداشان بلند بشود که: وای چه قشنگ...!!

 

و اما من ادامه می دهم:

...و تازه اگر بگویی صاحب‌خانه‌اش آدم مهربانی بود که برای هر گلدان اسم گذاشته بود، با تعجب نگات می‌کنند که خب، مهم اینه که سندش به نامشه یا نه!

آدم بزرگ‌ها وقتی می‌خوان بفهمن یه بچه خوشحاله یا نه، نمی‌پرسن که امروز چی یاد گرفتی یا با کی بازی کردی؛ فوری می‌پرسن معدلت چند شده؟ چند ساعت درس خوندی؟ کلاس زبان میری یا نه؟

برای اونا سفر خوب یعنی چند کیلومتر راه رفتی، چند ستاره داشت هتلش، چقدر خرج کردی؛ نه اینکه غروبش چقدر دلنشین بود یا توی اون کوچه‌ی خلوت کنار دریا چقدر حس زنده بودن داشتی.

آدم بزرگ‌ها حتی موفقیت رو هم با عدد اندازه می‌گیرن. چندتا مدرک گرفتی؟ چندتا پروژه بستی؟ چندتا لایک خوردی؟ در حالی که شاید موفق‌ترین لحظه‌ی زندگی یه آدم، همون لحظه‌ای باشه که دل کسی رو به‌نرمی شاد کرده، بی‌این‌که کسی بفهمه.

 

آدم بزرگ‌ها در دنیای خودشان گم شده‌اند؛ دنیایی که در آن ارزشِ لبخند را با بیمه‌ی دندان می‌سنجند، و دوستی را با تعداد فالورها. هر چیزی که عدد نداشته باشد برایشان بی‌وزن است، بی‌اعتبار، بی‌فایده. اما من فکر می‌کنم بعضی چیزها را فقط با دل می‌شود اندازه گرفت، نه با متر و مقیاس.

مثلاً چطور می‌خواهی عمق خنده‌ی یک دوست قدیمی را با عدد توصیف کنی؟ یا گرمای آغوش مادرت را؟ یا آن لحظه‌ای را که دلت می‌ریزد از شوق دیدن کسی که مدت‌ها منتظرش بودی؟

راستش را بخواهی، گاهی دلم می‌خواهد مثل شازده کوچولو با یک گل حرف بزنم، یا برای یک روباه ناشناس وقت بگذارم تا اهلی‌اش کنم. شاید دنیا کمی مهربان‌تر می‌شد اگر آدم‌ها یادشان می‌آمد که مهم‌ترین چیزها نه دیده می‌شوند، نه شمارش‌پذیرند… فقط باید با دل لمسشان کرد.

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یادداشت‌های مسعود شکری
معرفی
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
پیوندها
بایگانی