یادداشت‌های مسعود شکری

سلام خوش آمدید
سایه مرگ

همکارم زودتر از همیشه آماده رفتن شد. علت را پرسیدم. گفت به مجلس ختم یکی از اقوامش می‌رود. بدون اینکه بپرسم، خودش ادامه داد که بنده خدا یک خانم جوانی بوده است که تازه مشغول خواندن تخصصش بوده. یک فرزند هم داشته است. همسرش نیز متخصص قلب بوده. چند روز پیش همسر و فرزندش به آرایشگاه می‌روند. همین که به خانه برمی‌گردند، تن بی‌جان او را در خانه پیدا می‌کنند. کار تمام شده بود. علت مرگ؟ ایست قلبی!

  • ۱ نظر
  • ۰۶ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۴۱
به بهانه روز استاد

امسال اولین سالی است که روز استاد را می‌گذرانیم در حالی که بهترین استادمان را دیگر نمی‌بینیم. شاید کسی باورش نمی‌شد که به این زودی وقتی می‌خواهیم از او یاد کنیم، باید ابتدای اسمش کلمه “مرحوم” را بگذاریم و در آخر برایش فاتحه‌ای بخوانیم “مرحوم استاد دکتر عادل آذر”

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۱:۲۹
خدانگهدار ای ماه خدا

خدایا! ای کسی که اگر عطا و بخشش کنی، پشیمان نمی‌شوی
و اگر عطا کنی، بدون منت می‌بخشی و اگر منع کنی، بر پایه تجاوز و ظلم نیست
اگر کسی این عطا و بخششت را سپاسگزاری کند، به او پاداش می‌دهی در حالی که این شکرگزاری را خودت به او الهام کردی و توانش را خودت به او دادی

  • ۰ نظر
  • ۰۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۷:۱۲
چرا گریه نکنم؟

خدایا به عزتت سوگند، اگر مرا از در خانه‌ات برانی، جایی نخواهم رفت و از چاپلوسی کردن نسبت به تو پا پس نمی‌کشم. چرا؟ به خاطر اینکه به قلبم الهام شده است که کرم و گستردگی رحمتت بیش از اینهاست… اصلا به فرض که بخواهم جایی بروم، بنده جز در خانه مولایش کجا را دارد که برود؟ مخلوق به چه کسی جز خالقش می‌تواند پناه برد؟

  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۰۲ ، ۱۷:۱۹
شاید دوست نداری صدای مرا بشنوی

الهی، هر گاه با خودم گفتم که مهیا و آماده شوم تا در پیشگاهت بایستم، با تو راز و نیاز کنم، نماز بخوانم، چشمانم روی هم رفت و خوابم گرفت… گفتم یک زمان دیگری با تو صحبت خواهم کرد… یا اینکه یک گرفتاری برایم پیش آمد و نتوانستم با تو خلوت کنم…

  • ۰ نظر
  • ۲۲ فروردين ۰۲ ، ۱۷:۲۳
الهی به من رحم کن

خدایا من باسپاس و تشکر از تو شروع می کنم…
به من اذن دادی که تو را بخوانم و از تو بخواهم
الهی، پس صدای من را بشنو که تو شنواترینی
و دعایم را اجابت کن که تو مهربان ترینی
چه سختی های زیادی که برایم آسان کردی
چه غم و اندوه هایی که از دل من زدودی
چه لغزش ها و اشتباهاتی که از من بخشیدی
چه بلاهایی که از من دور کردی
خدایا از تو ممنونم… بابت همه اینها… به خاطر همه نعمت هایت

  • ۰ نظر
  • ۰۷ فروردين ۰۲ ، ۱۲:۵۴
جز تو کسی رو ندارم

امروز کمی زودتر از بقیه روزها به دانشگاه رسیدم. دلم خیلی گرفته بود. هنوز فرصت داشتم. خیابان را عوض کردم و به سمت شهدای گمنام دانشگاه رفتم. کسی آنجا نبود. مشغول شدم: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین ...

  • ۱ نظر
  • ۱۰ اسفند ۰۱ ، ۱۴:۲۰
گل همیشه بهار

یک ربع به امتحان مونده بود. برف سنگینی همه جا را سفید پوش کرده بود. مشغول مرور کردن خلاصه‌ها بودم و به سرعت به سمت محل آزمون‌ها در حال قدم زدن بودم. مرتب با خودم گفتم که عجب مناظر قشنگی... حیف است که عکس نگیرم. از طرف دیگر گفتم عکس بماند برای بعد از امتحان!

  • ۱ نظر
  • ۰۱ اسفند ۰۱ ، ۱۴:۰۵
به وقت ساعت هشت

یک بار دیگر توفیق شد که در ایام ماه رجب، زیارت امام رضا (علیه‌السلام) نصیبمان شود. سال قبل نیز در همین ایام یعنی از دهم رجب تا سیزدهم رجب مشهد بودم و از امام رضا (علیه‌السلام) خواستم که در این ایام همیشه توفیق زیارت باشد؛ چرا که اولاً ماه رجب، ماه زیارت و بخصوص زیارت علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) است و ثانیا در این چند روزی که گفتم، دو میلاد خجسته وجود دارد: میلاد جواد الائمه (علیه‌السلام) و میلاد امیر المومنین (علیه‌السلام). خود حضرت فرمودند که هیچ میلادی پربرکت‌تر از میلاد فرزند دلبندشان نیست و چه توفیقی از این بالاتر که در این ایام زائر مشهد الرضا باشیم. الحمدلله رب العالمین.

حمید طهماسبی

امروز مشغول بررسی کردن پادکست کارنکن بودم (چون وقت زیادی را در ماشین می‌گذرانم، ترجیح می‌دهم از این وقت برای گوش کردن پادکست استفاده کنم). چشمم افتاد به گفتگو با حمید طهماسبی هم‌بنیان‌گذار و مدیرعامل خدمت از ما.

یادداشت‌های مسعود شکری