سبک‌بار شوید تا به مقصد برسید. امیرالمومنین (علیه‌السلام)
استراتژی تیر در تاریکی

استراتژی تیر در تاریکی

حتما ضرب المثل «تیر در تاریکی انداختن» را شنیده‌اید. درباره این ضرب المثل گفته‌اند که «کاری را شانسی انجام دادن به امید موفق شدن». زمانی که فرد احتمال می دهد کارش موفق نشود اما دل را به دریا می زند و آخرین تلاشش را می کند و فقط به خاطر احتمال ضعیفی که برای پیروزی‌اش دارد، دست به کار می‌شود.

تیر در تاریکی انداختن از شیوه های عرب دوران جاهلیت بود تا از این طریق بتوانند کمانداران آزموده و خبره را مشخص کنند. برای انجام این کار سپری را به دیوار نصب می کردند و داوطلبان قبل از غروب آفتاب در میدان تیر حضور می یافتند تا فاصله و جایگاه اصلی خود با هدف را در ذهن خود ثبت کنند.

هنگامی که آفتاب غروب می کرد و همه جا تاریک می شد، تا حدی که دیگر هدف مشخص نبود، کمانداران تیرهایشان را در تاریکی پرتاب می کردند و تیر هرکس که به هدف می خورد، از صدای اصابتش معلوم میشد و اگر صدایی نمیشنیدند یعنی به هدف برخورد نکرده است. (+)

البته توضیحی که درباره این استراتژی در نظر دارم، با منشأ و تفسیری که از این ضرب المثل شده است، متفاوت است. در این ضرب المثل بحث شانس و بی حساب و کتاب بودن کار خیلی مطرح است ولی در توضیح مدنظر اصلا اینگونه نیست. بگذارید بیشتر درباره این استراتژی صحبت کنیم.

 

داستان‌ها و موقعیت‌هایی درباره استفاده از این نوع استراتژی

یکی از دوستان نقل می‌کرد: ترم 4 دکتری بودم. هنوز آزمون جامع نداده بودم. در یک پژوهشکده مشغول به کار بودم اما دوست داشتم تدریس در دانشگاه را شروع کنم. برخی از همکاران و دوستان قبلی مشغول تدریس شده بودند ولی همگی به واسطه معرفی و شناختی که از آنها داشتند، مشغول شده بودند اما من کسی را نداشتم. رزومه‌ام را متناسب با تدریس در دانشگاه آماده کردم. لیست دانشگاه‌های غیرانتفاعی استان را درآوردم. از بین آنها دانشگاه‌هایی که رشته من را داشتند، پیدا کردم و آدرس ایمیل مدیر گروه را برداشتم. یک متن ایمیل آماده کردم و متناسب با هر دانشگاهی همراه با رزومه‌ام ارسال کردم.

از بین 5 ایمیلی که فرستادم، یکی از مدیرگروه‌ها پاسخ داد. یک هفته بعد مصاحبه حضوری انجام شد. هنوز دو ماهی به شروع ترم باقی مانده بود. به نظر خودم مصاحبه را بد داده بودم و دیگر امیدی نداشتم. 4 دانشگاه دیگر هم که اصلا جواب نداده بودند. یک هفته مانده به ترم، مدیر گروه تماس گرفت و گفت که یک کلاس برای شما در نظر گرفته‌ایم و این شروعی بر تدریس من بود.

یکی دیگر از دوستان نقل می‌کرد: در حوزه تخصصی خودم در اینترنت مشغول جستجو بودم. یکی از بهترین سایت‌ها که معمولا دوره آموزشی و مشاوره می‌گذاشت، پیدا کردم و مشغول مطالعه شدم. خیلی سایت خوبی بود. از طرف دیگر ارجاعات زیادی به این سایت می‌شد و از سئوی خوبی برخوردار بود. در یک قسمت از سایت دیدم که گاه نوشته‌هایی دارد و نویسندگان متعددی در این قسمت از سایت یادداشت دارند. رزومه‌ام را آماده کردم، ایمیل مدیر مجموعه را پیدا کردم و درخواست همکاری به عنوان نویسنده در سایت دادم. در کمتر از 2 روز جواب رسید و مدیر مجموعه بسیار از این حرکت استقبال کرد. چند موضوع هم پیشنهاد داد. یکی دو تا مطلب اول را سریع آماده کردم و مدیر خیلی خوشش آمده بود و سریع در سایتش گذاشت. همچنین برای هر نویسنده یک پروفایل آماده کرده بود و اطلاعات آن را گذاشته بود.

یادداشت‌ها بیشتر و بیشتر می‌شد. سعی می‌کردم که حداقل هر ماه یکی دو یادداشت در سایت داشته باشم. چندین ایمیل برایم آمد که از نوشتن و ترجمه مطلب که در آن سایت منتشر شده بود، از من تشکر کردند. بعضی دیگر درخواست مشاوره داشتند. همچنین در یکی از شبکه‌های اجتماعی تخصصی، مطالب با اسم خودم منتشر می‌شد و بازدید صفحه‌ام بیشتر شده بود.

دوست دیگری نقل می‌کرد: یک بدهی زیادی داشتم. فرصتی برای گرفتن وام نبود. باید از دوستانم قرض می‌گرفتم. تا حالا چنین کاری نکرده بودم ولی الان مجبور بودم. روی بعضی‌ها از قبل خیلی حساب باز کرده بودم و با خودم می‌گفتم که اگر روزی به مشکل خوردم، فلانی هست. به ناچار به آنها پیام دادم. بعضی از آنهایی که رویشان حساب می‌کردم، گفتند که نمی‌توانند در این لحظه کمک کنند. در بین مخاطبین گوشی می‌گشتم، یاد یکی از دوستان قدیمی افتادم که خیلی هم پیگیر احوالش در این روزها نبودم ولی به قول «تیر در تاریکی» پیام برایش دادم و از او درخواست کردم. قسمتی از آن مبلغ را از حساب خودش داد، خیلی سریع! گفت یک قرض الحسنه خانگی هم سراغ دارد و برایم پیگیری می‌کند. یک هفته بعد گفت باز مقداری پول در حسابش هست که اگر مشکل حل نشده، برایم واریز کند. وام را هم پیگیری کرد و به نام خودش گرفت و به حسابم ریخت.

***

نکته‌ها و یافته‌ها

این‌ها نمونه‌هایی بود از معنایی که از «استراتژی تیر در تاریکی» مدنظر بود. در این استراتژی باید وظیفه خودمان را انجام دهیم. به قول کتاب «هفت عادت مردمان موثر»، در عادت دوم می‌گوید که ما وظیفه داریم که در دایره نفوذ خودمان اقدام کنیم، باقی‌اش دست ما نیست. تا همان جایی که من نفوذ دارم و می‌توانم باید اقدام کنم. در این مثال‌ها هم همین طور بود. آن دوستی که می‌خواست تدریس کند و آشنا و معرفی نداشت، تنها کاری که می‌توانست انجام دهد همین بود که رزومه‌اش را آماده کند و برای مدیر گروه بفرستد. حالا اینکه آیا این ایمیل مدیر گروه درست است؟ آیا اصلا مدیر گروه ایمیلش را چک می‌کند؟ آیا هنوز برنامه ترم بعدی را نبسته‌اند؟ آیا با این رزومه و بدون سابقه به من اجازه تدریس می‌دهند؟ و... این‌ها سوالاتی است که از دایره نفوذ شخص بیرون است و کنترلی بر آن ندارد. تنها کاری که می‌تواند انجام دهد، همان حداقل کار است.

ولی معمولا با این سوالاتی که در ذهنمان می‌آید، از این حداقل‌ها دوری می‌کنیم، هر چند که ممکن است در بعضی مواقع زحمت زیادی نداشته باشد و زمان زیادی نخواهد.

امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: نسبت به آن چیزی که امید نداری، بیش از آنچه امیدوار هستی، امید داشته باش. (+)

و این سخن دقیقاً همان معنایی است که از آنچه گفته شد، مدنظر است.

همچنین با داشتن این بینش، توکل و توسل انسان نیز بیشتر می‌شود و می‌گوید:

«خدایا! در شرایط فعلی، همین کار از دستم برمی‌آمد که آن را انجام دادم. نتیجه را از تو می‌خواهم. از همان راهی که گمانش به ذهنم نمی‌رسد، نتیجه کارم را به من برسان و خودت آخر و عاقبت این کار را ختم به خیر کن و زبان شکرگزاری برایم قرار بده که اگر نتیجه گرفتم به نعمتت تو را شکر گویم و اگر نتیجه مدنظر حاصل نشد، تو را به حکمتت شکر گویم که می‌دانم حتما بهتر از آن را برایم در نظر داری».

در حدیث دیگری امام صادق (علیه السلام) فرمودند: کمترین و حداقل کاری که برای کسب روزی باید انجام دهی، این است که در مغازه‌ات را بگشایى و بساطت را بگسترى؛ در این صورت به وظیفه ات عمل کرده‌اى. (+)

این حدیث نیز موید دیگری بر این مطلب است که آنچه را که در دایره نفوذ ماست، انجام دهیم.

 

در این راه، یکی از موانعی که شاید پیش روی ما باشد، موضوعی است که این روزها با عنوان «کمال گرایی» یا «کامل گرایی» مطرح می‌شود. در کمال گرایی می‌خواهیم بهترین کیفیت را داشته باشیم. یعنی 1 و 0 . یعنی یا انجام نده، یا بهترین عملکرد را انجام بده و این مخالف با «استراتژی تیر در تاریکی» است. مثلا در مثال اول، آن دوستمان اگر می‌خواست تدریس کند، باید صبر می‌کرد تا از مدرکش دفاع کند، چند نفر آشنا او را معرفی کنند، اسلایدهایش را آماده کند، در یک دبیرستان تدریس کند، و وقتی به نظر خودش همه چیز آماده بود و بهترین کیفیت را داشت، اکنون به دنبال تدریس در دانشگاه باشد.

 

شما هم اگر تجربه‌ای در این خصوص دارید، برایمان ارسال کنید.

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یادداشت‌های مسعود شکری
معرفی
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
پیوندها
بایگانی