فقط یکی را انتخاب کن
گاهی بهترین ابزار برای شناخت خودمان، نه دادههای علمی است و نه مشاورههای بیرونی، بلکه فقط یک سؤال ساده است؛
سؤالی که ذهن را وارد موقعیتی فرضی میکند و ما را وامیدارد از عمق ناخودآگاهمان پاسخ بدهیم.
به این سناریوها، تجربههای ذهنی یا آزمایشهای فکری گفته میشود. تمرینهایی خلاقانه برای روشن کردن زوایای تاریک فکر و احساس.
📎 اگر با مفهوم تجربههای ذهنی آشنا نیستید، اینجا را بخوانید.
اکنون، یکی از همین تجربهها را با هم مرور کنیم:
اگر فقط یکی از حواس پنجگانهات باقی میماند...
تصور کن روزی فرا برسد که باید یکی از پنج حس اصلیات را حفظ کنی، و باقی آنها برای همیشه خاموش شوند.
حق انتخاب با توست، اما فقط یکبار.
کدام را نگه میداری؟
بینایی؟ برای دیدن رنگها، چهرهها، آسمان، کتابها و هر آنچه دنیا را قابل درک میکند؟
شنوایی؟ برای شنیدن صدای عزیزانت، موسیقی، خنده، باران و کلمات آرامشبخش؟
لامسه؟ برای حس کردن آغوش، گرمای خورشید، بافت اشیاء و حضور فیزیکی دیگران؟
بویایی؟ برای تشخیص بوی باران، عطر محبوب، یا خاطرات نهفته در یک نفس ساده؟
چشایی؟ برای چشیدن طعم نان داغ، چای، خاطرههای کودکی یا خوراکیهای دوستداشتنی؟
انتخابت هرچه باشد، فقط یک حس باقی میماند. بقیه برای همیشه محو خواهند شد.
این فقط یک تمرین است، اما پاسخ تو میتواند چیزهای زیادی را دربارهی خودت آشکار کند.
این انتخاب چه چیزی را نشان میدهد؟
هر انتخاب، آینهایست از آنچه برای ما معنا دارد.
آیا زیبایی بصری برایت مهمتر است یا عمق رابطه؟ آیا بدون لمس و نزدیکی فیزیکی میتوانی زندگی را احساس کنی؟ یا صدا برایت ریشهی ارتباط است؟ شاید غذا و بوها، دروازهی خاطرات و لذتهای زندگیات باشند.
در پشت این انتخابها، میتوانیم ردپای ارزشهای درونی، احساس امنیت روانی، ترجیحات فرهنگی یا حتی ترسهای پنهان را ببینیم.
حالا نوبت توست
📍 اگر فقط یکی از حواست باقی میماند، کدام را انتخاب میکردی؟ و چرا؟
پاسخت را در یک جمله یا یک پاراگراف بنویس و اگر دوست داشتی، در بخش دیدگاهها یا پیامها با ما در میان بگذار.
هر پاسخ، یک پنجره تازه به جهان درونی انسان است.