کتاب شازده کوچولو را شاید همگی شنیده، خوانده و یا پادکست آن را گوش کرده باشیم. این بار که برای چندمین بار آن را میخواندم، قسمتهایی از آن برایم جالب بود که تاکنون با دقت به آن توجه نکرده بودم.
- ۰ نظر
- ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۰:۰۰
کتاب شازده کوچولو را شاید همگی شنیده، خوانده و یا پادکست آن را گوش کرده باشیم. این بار که برای چندمین بار آن را میخواندم، قسمتهایی از آن برایم جالب بود که تاکنون با دقت به آن توجه نکرده بودم.
همه ما صدای "کوکو کوکو" را شنیدهایم. شاید بیشتر از هر پرندهای، صدای فاخته در ذهن ما حک شده باشد. این صدا همیشه در گوش ما میپیچد، حتی وقتی که در خیابان قدم میزنیم یا کنار پنجرهای نشستهایم. این که همگی صدای فاخته را میشناسیم، یعنی این که این صدا برای ما آشناست. اما شاید هیچگاه از خود نپرسیدهایم که این "کوکو" به چه معناست؟ (البته غیر از معنای کوکویی که غذاست 😉)
امروز برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم. برای پرداخت در صف ایستادم. انتظار در صفها فرصتی است برای فکر کردن و دقت به جزئیات اطراف. در همین حین، نگاهم به دیوار آن طرف فروشگاه افتاد. تابلویی کوچک، اما پرمفهوم آنجا بود. روی تابلو نوشتهای توجهام را به خود جلب کرد:
امروز روز میلاد مسعود امام رضا (علیهالسلام) است. دوست داشتم که چنین روزی را در مشهد باشم ولی توفیق نبود. در محل کار، پشت میز و سیستم مشغول کار بودم. پنجره باز بود. صدایی از بیرون آمد و فضا را پر کرد: آمدم ای شاه سلامت کنم... با نوای محمد اصفهانی. نمیدانم قبلاً شنیده بودم یا نه. به نظرم قسمتهایی از آن را شنیده بودم. آشنا بود. فایل کامل را دانلود کردم و بارها و بارها و بارها گوش کردم... گویی که خودم را در حرم تصور کردم.