اساس پیچیدگی به روابط علّی برمیگردد. اگر در مسئلهای، روابط علّی معلولی مشخص باشد، دیگر پیچیدگی ندارد. حال این روابط چگونه میتواند مبهم و غیرقابل فهم باشد؟
- ابهام وجودی: در ذات مسئله ابهام وجود دارد
- ابهام شناختی: در شناخت روابط علّی معلولی ابهام ایجاد میشود. به عبارت دیگر شاید در دنیای واقع، پیچیدگی وجود نداشته باشد ولی ابهامی که در شناخت این واقعیت به وجود میآید، منجر به پیچیدگی شود. مثل اینکه ندانیم پشت دیوار چه خبر است در حالی که خود این موضوع پیچیدگی ندارد.
- ترکیب ابهام وجودی و شناختی: گاهی اوقات هم ترکیبی از این دو مورد وجود دارد.
پیچیدگی مرکب، ترکیبی از این دو گونه ابهام در علیت است و رویکرد یا منطق سیستمی، خلاصهاش این است که یک منطق ساده و خطی یا متأثر از علیت ارسطویی نیست. مسئله را بهصورت روابط خطی بین متغیرها صورتبندی نمیکند. اگر صورتبندی مسئله بر مبنای رابطه خطی دو متغیر باشد (مثل x=2y)، میتواند پیچیده باشد و یا نباشد. مثلاً مسئله گرانی، میتواند ساده باشد. به این ترتیب که بگوییم گرانی، نتیجه گران فروشی است یا بگوییم دولت همه چیز را گران کرده است. این یک صورتبندی از مسئله است.
مهم ترین رکن، آن جایی است که علیت را مشخص میکنیم که بعد به دنبال حل آن باشیم. وقتی این طور مسئلهبندی شد، باید برویم به دنبال اینکه چه کسی گران فروشی میکند.
ولی نگاه دیگر این است که بگوییم: گرانی، تورم است. یعنی یک منطق علی متفاوتی در تورم حاکم است و مثل رابطه ساده قبلی نیست. فهم ذهنیتها (علیتهایی که از موضوع فهمیده میشود) درباره مسئله خیلی مهم است و همین است که باعث صورتبندی مسئله می شود.
لذا یکی از مهمترین آموزه های سیستمی، این است که چه صورتبندیهایی از یک مسئله وجود دارد. (رسانه، عوام، خواص و... هر یک صورتبندی خاص خود را از مسئله دارند)
با همان صورتبندی از مسئله گرانی که «دولت کالاها را گران میکند»، این راهحل به ذهن میرسد: قانون تثبیت قیمتها در سال 1383. با این دلیل که با تصویب این قانون، گرانی را برای همیشه از بین میبریم چون اگر دولت گران فروشی نکند، همه چیز حل میشود.
تصویبکنندگان قانون تثبیت قیمت کالاهای اساسی در مجلس هفتم استدلال میکردند که افزایش قیمت بنزین و سایر حاملهای انرژی نقش مهمی در افزایش نرخ تورم دارد و با تثبیت قیمت کالاهای اساسی میتوان نرخ تورم را نیز کنترل کرد. این در حالی است که ریشه تورم نه در افزایش قیمت کالاهایی چون بنزین و امثال آن، بلکه در افزایش حجم پول در اقتصاد ایران نهفته است. در نتیجه نه تنها طرح تثبیت قیمتها، برای درمان تورم کارگر نشد، بلکه نرخهای بالای تورم تداوم یافت و با توجه با تثبیت قیمت انرژی، قیمت واقعی (تورمزدایی شده) سوخت و کالاهایی مانند برق و آب، سال به سال کاهش و به تبع آن حجم یارانههای آشکار و پنهان سال به سال افزایش یافت تا در نهایت حجم عظیم یارانهها به یکی از بزرگترین چالشهای اقتصاد ایران در پایان دهه هشتاد تبدیل شد. بطلان این نظریه بدین گونه ثابت شدهاست که پس از افزایش حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ درصدی میانگین قیمت حاملهای انرژی، پس از گذشت نه ماه از هدفمندسازی یارانهها در ایران هزینههای تورمی ۲۰ تا ۲۵ درصدی اندازهگیری شدهاست. (+)
یک صورتبندی دیگر از این مسئله این است که اگر قیمتهای حامل انرژی باید جهانی شود، پس دستمزدها هم باید جهانی شود. دولت هم همین کار را کرده است و در دو سال اخیر کسری بودجه آورده است که همین دوباره باعث تورم شده است. لذا صورتبندی مسئله بسیار مهم است. حتی اول ممکن است بگوییم اصلا مسئلهای وجود ندارد و پیچیدگی ندارد.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.