اینجا نور بهتر است | ضرورت تفکر سیستمی
حکایتی قدیمی از ملا نصرالدین هست که تقریباً همه شنیدهایم:
روزی او زیر تیر چراغ برق، در کوچهای، با اضطراب دنبال چیزی میگشت. همسایهای از راه رسید و پرسید:
«ملا، دنبال چه میگردی؟»
گفت: «کلیدهایم را گم کردهام.»
همسایه که دلش سوخته بود، خم شد و با او به جستوجو پرداخت. پس از مدتی گفت:
«مطمئنی کلیدهایت را همینجا گم کردهای؟»
ملا پاسخ داد: «نه، در خانه گمشان کردهام.»
همسایه حیرتزده پرسید: «پس چرا اینجا دنبالش میگردی؟»
و ملا جواب داد: «چون اینجا نور بهتر است!»
این داستان ساده، تمثیلی عمیق از رفتار ذهن انسان است. ما هم، درست مثل ملا نصرالدین، اغلب بهجای اینکه مسئله را در جایی که ریشه دارد جستوجو کنیم، سراغ جایی میرویم که نور بیشتر است؛ یعنی آنجا که دیدن آسانتر، اندازهگیری راحتتر و توضیح دادن سادهتر است.
نورِ بهتر، جایِ درست نیست
در زندگی فردی، سازمانی و حتی ملی، بارها چنین اتفاقی میافتد.
مثلاً مدیری که با افت عملکرد کارکنانش روبهروست، شروع میکند به تغییر سیستم پاداش یا سختتر کردن قوانین حضور و غیاب؛ چون اینها قابلاندازهگیریاند، چون «نور» آنجا بهتر است. اما شاید ریشه در بیاعتمادی، خستگی یا نبودِ معنا در کار باشد — چیزهایی که در تاریکی ذهن و فرهنگ سازمانی پنهان ماندهاند.
یا دانشجویی که در یادگیری مشکل دارد، بیوقفه به دنبال «تکنیکهای مطالعه» میگردد، در حالیکه شاید مسئلهاش اضطراب، نبود علاقه، یا حتی خواب ناکافی باشد.
در سطحی بزرگتر، سیاستگذاران اقتصادی هم گاه به جای پرداختن به ساختارهای ناکارآمد، سراغ تنظیم چند نرخ یا دستورالعمل تازه میروند؛ چون آنجا نور دادهها و نمودارها بیشتر است، اما کلیدِ تغییر در جای دیگری افتاده.
خطای «نور بیشتر» در تفکر سیستمی
در زبان تفکر سیستمی، این پدیده یعنی تمرکز بر علائم نزدیک به زمان و مکان، نه بر علل دورتر و بنیادیتر. ما معمولاً به آنچه میبینیم واکنش نشان میدهیم، نه به آنچه باعث دیدهشدنش شده.
مثلاً وقتی فروش پایین میآید، بلافاصله بودجه تبلیغات را بالا میبریم، چون سادهترین رابطهی علت و معلولی جلوی چشممان است. اما شاید علت واقعی در طراحی محصول، در تجربه مشتری یا در فرهنگ درون شرکت باشد.
سیستمها معمولاً ما را فریب میدهند؛ آنچه آشکار است، الزاماً علت اصلی نیست. و درست در همینجا است که تفکر سیستمی به ما یادآوری میکند: گاهی باید چراغ را خاموش کنیم و جرأت کنیم در تاریکیِ خانه بگردیم — همانجایی که کلید واقعاً گم شده.
تمرینی برای خودمان
بیایید یکبار به موقعیتی شخصی فکر کنیم که در آن «زیر نور» دنبال راهحل گشتهایم. شاید در روابطمان، به جای گفتوگو با خودمان دربارهی ترسها یا نیازهای واقعی، شروع کردهایم به گلایه از دیگری. شاید در کار، بارها عادت کردهایم ابزارها را عوض کنیم، نه طرز فکر یا فرآیند تصمیمگیریمان را. شاید در یادگیری یا رشد فردی، دنبال دورهها و کتابهای تازه گشتهایم، چون مواجهه با خویشتنِ درون در تاریکی، دشوارتر اما واقعیتر است.
در پایان
حکایت ملا نصرالدین یادمان میدهد که «روشن بودن» همیشه به معنای «درست بودن» نیست.
گاهی لازم است در جایی جستوجو کنیم که نور کمتر است اما حقیقت آنجاست.
تفکر سیستمی در اصل همین است: هنر دیدن آنچه در تاریکی میماند.
