معمولاً هر 10 روز یک بار، یک سری به وبلاگ محمدرضا شعبانعلی میزنم و مطالب جدید را رصد میکنم. گاهی هم پیش میآید که مطالب قدیمی را مرور میکنم. یک مطلبی که قبلاً خوانده بودم و خیلی دوست داشتم و امروز دوباره خواندم، درباره نوشتن بود. آن قدر جلب توجه کرد که بر آن شدم تا خلاصهای از آن را در وبلاگ خودم بیاورم. در ادامه، خلاصهای از مطلب «کتاب نوت بوک ساراماگو | بهانهای برای یادآوری اهمیت نوشتن» ارائه شده است. (برای مطالعه کامل این مطلب، اینجا کلیک کنید)
تولید محتوا بیشتر یک کار تکنیکی است. اما نوشتن، کاری انسانی است. روزی خواهد رسید که ماشین به جای انسان، محتوا تولید کند. این روز آنقدر دور نیست و احتمالاً بعضی از کسانی که امروز این نوشته را میخوانند، آنقدر زنده میمانند تا محتواهای کاملاً حرفهای ماشینی (با ساختار کاملاً انسانی) را مشاهده کنند. اما نوشتن، انسانی است و انسانی باقی میماند. البته نمیگویم تولید محتوا بد است و نویسندگی خوب است. صرفاً آنها را – به شکلی کوتاه و غیردقیق – مقایسه میکنم.
تولید محتوا، یک شغل است. اما نویسندگی، حتی اگر آن را به اشتباه شغل بنامند، در ماهیت خود شغل نیست. واژه نویسنده، بیش از آنکه «شیوه کسب درآمد یک انسان» را توصیف کند، «خود آن انسان» را توصیف میکند.
تولید محتوا، رنگ انسانی کمتری دارد (یا اساساً رنگ انسانی ندارد). شما یک عبارت یا موضوع را انتخاب میکنید و سعی میکنید دربارهاش بهترین یا کاملترین مطلب ممکن را بنویسید. در تولید محتوا، ترجیحات مخاطب و پرسونای او و نیز الگوریتمهای پلتفرمهای اجتماعی و محاسبات موتورهای جستجو اهمیت پیدا میکند. دغدغههای نویسنده در اولویت بعدی است. سؤال کلیدی این است که با چه کلماتی بنویسم یا حرف بزنم که «مخاطب» آن را بپسندد؟ چگونه بنویسم که توییتر دوست داشته باشد؟ چه کار کنم که اینستاگرام من را «شایسته اکسپلور خود» بداند؟ چه باید کرد تا گوگل من را دوست داشته باشد؟
اما در نوشتن، حتی اگر همه موارد بالا مهم باشند، هیچیک دغدغه اول نیستند. دغدغه اول این است که «چه بنویسم و چگونه بنویسم که ذهنم آرام شود؟ این بار سنگینی را که در ذهنم مانده، با کدام ابزار و روی کدام رسانه خالی کنم، تا مغزم آرام شود و دوباره بتوانم خواب آرام را تجربه کنم؟»
تولید محتوا، بد نیست. کاری مفید و ضروری است. میتواند در کوتاهمدت یا میانمدت، منافع تجاری و مالی هم داشته باشد. اما تولید محتوا نویسندگی نیست.
برداشت من این است که تولید محتوا، در آینده، جز برای کسب و کارها معنا نخواهد داشت. شاید با تولید محتوا برای شرکتی که تجهیزات پزشکی میفروشد، بتوان مخاطب جذب کرد. شاید با تولید محتوا، بتوان شال و روسری فروخت. شاید با تولید محتوا، بتوان مشتریانی تازه برای کیک و چای پیدا کرد. اما با تولید محتوا نمیتوان «خواننده و گوینده و شنونده» پیدا کرد.
در تولید محتوا، همیشه رقابت وجود دارد. همیشه کسی هست که بهتر بگوید. بهتر بنویسد. بهتر فیلم بسازد. بهتر عکس بگیرد.
اما در نوشتن، هر کس مسیر منحصربهفرد خود را دارد. نمیتوان کسی را با کسی مقایسه کرد. نوشتن، رابطه (Relationship) میسازد. اما تولید محتوا، مخاطب را درگیر (Engage) میکند. Relationship همان واژهای است که برای عمیقترین و جاودانهترین حسها به کار میرود و Engage همان واژهای است که گیر کردن دو چرخدنده را در گیربکس توصیف میکند. یکی انسانی است و دیگری مکانیکی.
نمیخواهم بگویم یکی خوب است و یکی بد. اما میخواهم بگویم، من اگر زمانی از نوشتن گفتم، در ذهنم وبلاگنویسی به این سبک بود؛ هر کس در هر قلمرویی که میپسندد. آن نوع نوشتن بود که میگفتم ذهن را باز میکند. شوق یادگیری را افزایش میدهد. چشم را به روی جهانهای نادیده میگشاید. دل را زنده میکند. مهر در دل مخاطب میآورد و دستاوردهایی از این دست.
بعضی دوستانم از این جنس (ضعیفتر یا قویتر مهم نیست) نوشتند. اما برخی دیگر، مشغول تولید محتوا شدند و «مزرعه کلیک» کشت کردند. کار اشتباهی بود؟ نه. اما کار دیگری بود.
سالهاست که به دوستانم توصیه کردهام: بنویسید. زیاد بنویسید. وبلاگ بنویسید.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.