الهی، هر گاه با خودم گفتم که مهیا و آماده شوم تا در پیشگاهت بایستم، با تو راز و نیاز کنم، نماز بخوانم، چشمانم روی هم رفت و خوابم گرفت… گفتم یک زمان دیگری با تو صحبت خواهم کرد… یا اینکه یک گرفتاری برایم پیش آمد و نتوانستم با تو خلوت کنم…
چرا؟؟؟
شاید مرا از درگاهت راندهای و از خدمتت نهی کردهای
یا شاید دیدی که من حق تو را سبک میشمارم و در ادای مفروضات کوتاهی می کنم، پس مرا از پیشگاهت دور کردی
یا شاید دیدی که من از تو روی گرداندهام، پس به من خشم کردی
یا شاید من خیلی دروغ گفتم… به خودم، به تو، به بندگانت… پس مرا دور افکندی
یا شاید دیدی که من نعمتهایت را فراموش کردهام و شکر آن را به جای نیاوردم، پس مرا از آن نعمتها محروم کردی
یا شاید دیدی که من به مجالس علما و دانشمندان نمیروم، پس مرا خوار و ذلیل کردی
یا شاید مرا در گروه و جلسه غافلین دیدی، پس از رحمتت ناامیدم کردی
یا شاید دیدی که من در مجالس گناهکاران و بیکارهها رفت و آمد دارم، پس بین من و آنها دوستی برقرار کردی و با آنان واگذاشتی
یا اصلا شاید دیگر دوست نداری صدای مرا بشنوی…
یا شاید به خاطر گناهانی که کردهام، مجازاتم کردی
یا شاید دیدی که دیگر از تو حیا نمیکنم و هر کاری که دلم خواست، انجام میدم، پس مرا کیفر کردی
با این همه، الهی، اگر مرا ببخشی، کار جدیدی نکردهای…
چه بسیار گناهکاران پیش از من بودهاند که آنها را بخشیدهای
اصلا برای تو بد میشود اگر مرا نبخشی
من پناهنده فضل و کرم تو هستم، یا کریم…
ترجمه آزاد از فرازهای دعای ابوحمزه ثمالی
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.