سبک‌بار شوید تا به مقصد برسید. امیرالمومنین (علیه‌السلام)
به وقت ساعت هشت

به وقت ساعت هشت

یک بار دیگر توفیق شد که در ایام ماه رجب، زیارت امام رضا (علیه‌السلام) نصیبمان شود. سال قبل نیز در همین ایام یعنی از دهم رجب تا سیزدهم رجب مشهد بودم و از امام رضا (علیه‌السلام) خواستم که در این ایام همیشه توفیق زیارت باشد؛ چرا که اولاً ماه رجب، ماه زیارت و بخصوص زیارت علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) است و ثانیا در این چند روزی که گفتم، دو میلاد خجسته وجود دارد: میلاد جواد الائمه (علیه‌السلام) و میلاد امیر المومنین (علیه‌السلام). خود حضرت فرمودند که هیچ میلادی پربرکت‌تر از میلاد فرزند دلبندشان نیست و چه توفیقی از این بالاتر که در این ایام زائر مشهد الرضا باشیم. الحمدلله رب العالمین.

و اما بعد:

شب اول که مصادف بود با شام میلاد جواد الائمه (علیه‌السلام) پس از زیارت، گوشه‌ای از صحن آزادی همراه با خانواده نشسته بودیم. از همان ظهر در نرم‌افزار رضوان برای دریافت غذای حضرتی ثبت نام کرده بودیم. همه دلشان می‌خواست که اسمشان دربیاید و امشب مهمان حضرت باشند. هر روز ساعت 8 شب قرعه کشی می‌شود و اگر اسم شما درنیاید، روز بعدی دوباره باید ثبت نام کنیم. به هر جهت نزدیک یه ربع به 8 بود که گفتند به محل اسکان برویم. اما من گفتم چند دقیقه دیگر صبر کنید تا نتیجه قرعه کشی مشخص شود، شاید اسم ما دربیاید.

همگی منتظر ماندیم. ساعت 8 شد؛ نرم افزار را بررسی کردیم: اسم ما در نیامد!!! در همین لحظاتی که ساعت حرم زنگ می‌زد (ساعت حرم اینطوری است که برای هر یک ربع، یک زنگ می‌‌زند و بعد از آن اگر ساعت تمام شود، به تعداد آن ساعت زنگ می زند؛ یعنی سر ساعت 8، اول 4 تا زنگ می زند که ساعت تمام شده است و 8 زنگ دیگر می زند که نشان دهد ساعت 8 است)، خادمی نزدیک ما شد. پرسید از کدام شهر آمده‌اید؟ شام خوردید؟

خادم گفت که من هر روز دو تا غذا دارم، یک ناهار و یک شام. معمولا یکی را خودم می‌خوردم و یکی دیگر را به زائران می‌دهم. امشب قسمت شماست. فقط یک خانم با من بیاید تا درب آسایشگاه خدام تا غذا را تقدیم کنم و او زیر چادرش بذارد تا کسی نبیند. گفت که این شما هدیه خادم امام رضا (علیه‌السلام) به شماست و سپس اصلاح کرد که نه، این هدیه خود امام رضا (علیه‌السلام) به شماست، من که کاره‌ای نیستم...

 

به محل اسکان رفتیم، یک دست چلو کرفس خیلی خوشمزه را همگی با هم خوردیم...


یا رضا گفتم و وا شد به نگاهت گره ها
چه خبرها که رسید از دل این پنجره ها

 

عشق یعنی به هوایت گذر از دامن و دشت
عشق در شوق سلامی ست، سرِ ساعت هشت

(قاسم صرافان)

۰ ۰ ۱ دیدگاه

دیدگاه‌ها (۱)

زیارتتون قبول.

پاسخ:

۲۱ بهمن ۰۱، ۲۳:۵۹
قبول حق
ان‌‌شاءالله توفیق داشته باشیم زود به زود خدمت حضرت برسیم ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یادداشت‌های مسعود شکری
معرفی
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
پیوندها
بایگانی