بسم الله الرحمن الرحیم
از همان سال های دبیرستان (یعنی حدود 1388 تا 1392) شروع به ساخت وبلاگ کرده بودم و گاهی اوقات چیزهایی می نوشتم و یا مطالب مفیدی که در سایت ها و وبلاگ های دیگر می دیدم، بازنشر می کردم. حتی با ورود به دانشگاه، در سال اول که در همان حال و هوای دانشجویی بودم، نفر اول وبلاگ نویسی شدم (با وجود اینکه لب تاب هم نداشتم). اما با گسترش شبکه های اجتماعی و گروه ها و کانال ها، دیگر وبلاگ نویسی از دور خارج شد (حداقل برای من!). البته همچنان این ایده وجود داشت ولی با مسئله کمال گرایی گره خورده بود و در ذهنم این طور نقش بسته بود که اگر میخواهی وبلاگ یا سایتی داشته باشی، باید بهترین وبلاگ و سایت باشد. لذا همین دو عامل باعث شد که تا اکنون کاری نکنم و چیزی ننویسم.
تا اینکه با محمدرضا شعبانعلی آشنا شدم و پس از آشنایی با سایت متمم، با وبلاگ روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی مواجه شدم. در آنجا، بر اهمیت وبلاگ نویسی تاکید شده و حتی پیشنهادهایی هم برای شروع منتشر شده بود. من هم تصمیم گرفتم، باری دیگر شروع کنم... اما الان نمی توانم بگویم که دقیقا چه چیزهایی خواهم نوشت، حداقل در این لحظه!
تو پای بــه راه در نه و هیـچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.